موقع های سرماخوردگی بی حوصله می شم و دلم می خواد پناه ببرم به گرما، تنهایی و یه فیلم قشنگ. مامان بابا هم این موقع ها میشن پرستار یه آدم خسته و بهش اجازه میدن که توی دنیای خودش با مریضی دست و پنجه نرم کنه  . "پرسه در حوالی من"، با اینکه قبل از دیدن، چیز زیادی ازش نمی دونستم اما از اون فیلمایی بود که من رو سحر و جادو می کنه. باهاش خوشحال شدم و اندوهگین. خوشحال از دید غزاله سلطانی عزیز به یک زن مجرد، زنی که از دید من محکمه، مستقله، عاقله و احساس خودش رو هم داره. و افسوس برای آنچه واقعیت جامعه ماست. برای تمام سایه ها و عسل ها. چه انتخاب اسم هوشمندانه ای،سایه که انگار، سایه تمام دختران مجرد سرزمین من هست نه یه شخصیت ترسناک داره و نه فمنیست، انتخاب کرده که در عین مجردی خوب زندگی کنه اگر چه سخته، اگر چه دلش برای داشتن بچه پر میزنه.............
و عسل که نماینده طیفی از زن های زاغه نشین بی سرپرست یا بد سرپرست ماست، بیشتر از دیدن اوضاش بغض گلوت رو می گیره تا اینکه فکر کنی چقدر ازش متنفری..............
در هر حال جامعه داره به سمتی میره که برای زن ها چه مجرد باشن و چه متاهل ارزش قائل شه، میدونم که شاید سالها و سالها این روند طول بکشه اما من امیدوارم ...................